«صبح نزدیک است» پیغامی چنین آورده بود
قاصدی که آسمان را بر زمین آورده بود
در های و هوی باد و در آرامش باران
ریشه دواندم از گذشته تا همین الان
سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
این زن کسی را ندارد تا سوگواری بیاید؟
یک گوشه اشکی بریزد یا از کناری بیاید؟
میرود از آن سَرِ دنیا خبر میآورد
شعر در وصف تو باشد بال در میآورد
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
هر آب که جاری اَست چون خون سرخ است
هر شاخه که سبز بود، اکنون سرخ است