«صبح نزدیک است» پیغامی چنین آورده بود
قاصدی که آسمان را بر زمین آورده بود
در های و هوی باد و در آرامش باران
ریشه دواندم از گذشته تا همین الان
از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
میرود از آن سَرِ دنیا خبر میآورد
شعر در وصف تو باشد بال در میآورد
مهر خوبان دل و دین از همه بیپروا برد
رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
هر آب که جاری اَست چون خون سرخ است
هر شاخه که سبز بود، اکنون سرخ است