«صبح نزدیک است» پیغامی چنین آورده بود
قاصدی که آسمان را بر زمین آورده بود
در های و هوی باد و در آرامش باران
ریشه دواندم از گذشته تا همین الان
شرط محبت است بهجز غم نداشتن
آرام جان و خاطر خرم نداشتن
میرود از آن سَرِ دنیا خبر میآورد
شعر در وصف تو باشد بال در میآورد
بر دامن او، گردِ مدارا ننشست
سقّا، نفسی ز کار خود وا ننشست
هر آب که جاری اَست چون خون سرخ است
هر شاخه که سبز بود، اکنون سرخ است