ای آفتاب صبر کن این آخرین شب است
این آخرین شبانۀ آرام زینب است
آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
از بلبلان هماره پیام تو را شنید
گل، جامه چاک کرد، چو نام تو را شنید
زندان تیره از نفسش روشنا شده
صد یاکریم گاه قنوتش رها شده
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت