آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتۀ ربَّ جلیل
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
هرکه با پاکدلان، صبح و مسایی دارد
دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شبنامههای روز و ماه و سال ما هستند
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت
پیرمردی، مفلس و برگشتهبخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
ای که عمریست راه پیمایی
به سوی دیده هم ز دل راهیست