هر سال، ماجرای تو و سوگواریات
عهدیست با خدای تو و خون جاریات
بر نیزۀ شقاوت این فتنهزادها
گیسوی توست، سلسلهجنبان بادها
ای سمت خود کشانده خواص و عوام را
دریاب این سپاه پیاده نظام را
دستی كه طرح چشم تو را مست میكشید
صد آسمان ستاره از آن دست میكشید
لبتشنهای و یادِ لب خشک اصغری
آن داغ دیگریست و این داغ دیگری
ای چشمههای نور تو روشنگر دلم
ای دست آسمانی تو بر سر دلم