همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
سحر در حسرت دیدار تو چون ماه خواهد رفت
غروب جمعهای در ازدحام آه خواهد رفت
گفته بودی که به دنیا ندهم خاک وطن را
بردهام تا بسپارم به دم تیر بدن را
کسی محبت خود یا که برملا نکند
و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند
با حسرت و اشتیاق برمیخیزد
هر دستِ بریده، باغ برمیخیزد
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر