همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
خورشید! بتاب و برکاتی بفرست
ای ابر! ببار آب حیاتی بفرست
فرق دارد جلوهاش در ظاهر و معنا حرم
گاه شادی، گاه غم دارد برای ما حرم
به باران فکر کن... باران نیاز این بیابان است
ترکهای لب این جاده از قحطی باران است
یا ازلیَّ الظُّهور، یا ابدیَّ الخفا
نورُک فوقَ النَّظر، حُسنُک فوقَ الثنا
ما طائر قدسیم، نوا را نشناسیم
مرغ ملکوتیم، هوا را نشناسیم
کسی محبت خود یا که برملا نکند
و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
چشم خود را باز کردم ابتدا گفتم حسین
با زبانِ اشکهای بیصدا گفتم حسین
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر