بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
تا آسمانت را کمی در بر بگیرد
یک شهر باید عشق را از سر بگیرد
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست