مانده پلک آسمان در گیر و دار واشدن
شب بلندی میکند از وحشت رسوا شدن
بیا که شیشه قسم میدهد به عهد کهن
که توبه بشکن، اینبار هم به گردن من
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
بوی ظهور میرسد از کوچههای ما
نزدیکتر شده به اجابت دعای ما