و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
ای خداوندی که از لطف تو جاه آوردهام
زآنچه بودستم گرفته بارگاه آوردهام...
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم
کیست این حنجرۀ زخمیِ تنها مانده؟
آن که با چاه در این برهه هم آوا مانده
آمیخته چون روح در آب و گل ماست
همواره مقیم دل ناقابل ماست
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است