آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
فرو میخورد بغض در گلو را
عقب میزد پَرِ هر چه پتو را
این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شبنامههای روز و ماه و سال ما هستند
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت
وضو گرفتهام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زدهام تا كه از منا بنویسم