تا باد مرکبیست برای پیام تو
با هر درخت زمزمهوار است نام تو
فرو میخورد بغض در گلو را
عقب میزد پَرِ هر چه پتو را
«دیروز» در تصرّف تشویش مانده بود
قومی که در محاصرۀ خویش مانده بود
وضو گرفتهام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زدهام تا كه از منا بنویسم