خونت سبب وحدت و آگاهی شد
این خون جریان ساخت، جهان راهی شد
همسنگر دردهای مردم بودی
چون سایه در آفتابشان گم بودی
آیینه، اشکِ کودکان؛ قرآن، علیاصغر
ای مشک! در سینه نمیگنجد دلم دیگر
علی زره که بپوشد، همینکه راه بیفتد
عجیب نیست که دشمن به اشتباه بیفتد
خود را به خدا همیشه دلگرم کنیم
یعنی دلِ سنگ خویش را نرم کنیم
فرمود که صادقانه در هر نَفَسی
باید به حساب کارهایت برسی
تا عقل چراغ راهِ هر انسان است
اندیشهوری نشانۀ ایمان است
آیینۀ عشق با تو دمساز شود
یعنی که دری به روی تو باز شود
چقدر مانده به دریا، به آستان حسین
پر از طراوت عشق است آسمان حسین
ای امیر مُلک شأن و شوکت و عزم و شهامت
تا قیامت همّت مردانه خیزد از قیامت
هر کس نتواند که به ما سر بزند
در غربت آسمان ما پر بزند