نمردهاند شهیدان که ماه و خورشیدند
که کشتگان وطن، زندگان جاویدند
بیدل و خسته در این شهرم و دلداری نیست
غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست
همسنگر دردهای مردم بودی
چون سایه در آفتابشان گم بودی
گر به چشم دل جانا، جلوههای ما بینی
در حریم اهل دل، جلوۀ خدا بینی
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
خود را به خدا همیشه دلگرم کنیم
یعنی دلِ سنگ خویش را نرم کنیم
فرمود که صادقانه در هر نَفَسی
باید به حساب کارهایت برسی
تا عقل چراغ راهِ هر انسان است
اندیشهوری نشانۀ ایمان است
آیینۀ عشق با تو دمساز شود
یعنی که دری به روی تو باز شود
چقدر مانده به دریا، به آستان حسین
پر از طراوت عشق است آسمان حسین
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
هر کس نتواند که به ما سر بزند
در غربت آسمان ما پر بزند