حس میکنم هرشب حضورت را کنارم
وقتی به روی خاک تو سر میگذارم
کی صبر چشمان صبورت سر میآید؟
کی از پس لبخندت این غم برمیآید؟
این روزها که میگذرد، غرق حسرتم
مثل قنوتهای بدون اجابتم!
گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را
مرور میکنم امشب غم تمام جهان را
تا چند از این داغ لبالب باشیم
در آتشِ آه و حسرت و تب باشیم