گفتند به من که از سفر میآیی
من منتظرم، بگو اگر میآیی
کوچههامان پر از سیاهی بود
شهر را از عزا درآوردند
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل کردی
معمای ادب را با همین ابیات حل کردی
حی علی الفلاح که گل کرده بعثتش
باید نماز بست نمازی به قامتش