گفتند به من که از سفر میآیی
من منتظرم، بگو اگر میآیی
گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
کوچههامان پر از سیاهی بود
شهر را از عزا درآوردند
از سمت حرم شنیدهام میآید
با تیغ دو دم شنیدهام میآید
حی علی الفلاح که گل کرده بعثتش
باید نماز بست نمازی به قامتش