وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
گفتند به من که از سفر میآیی
من منتظرم، بگو اگر میآیی
بی تو چگونه میشود از آسمان نوشت؟
از انعکاس سادۀ رنگینکمان نوشت؟
کوچههامان پر از سیاهی بود
شهر را از عزا درآوردند
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد
حی علی الفلاح که گل کرده بعثتش
باید نماز بست نمازی به قامتش