قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
فتنه اینبار هم از شام به راه افتادهست
کفر در هیئت اسلام به راه افتادهست
حق میشود انکار و من انگار نه انگار
منصور سرِ دار و من انگار نه انگار
دل اگر تنگ و جان اگر خستهست
گاه گاهی اگر پریشانیم
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت