آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شبنامههای روز و ماه و سال ما هستند
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت
شبی که صبح شهادت در انتظار تو بود
جهان، مسخّر روح بزرگوار تو بود
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت