ایران! پر از آیینه و لبخند بمانی
همسایۀ خورشید چو «الوند» بمانی
لالۀ سرخی و از خون خودت، تر شدهای
بیسبب نیست که اینگونه معطر شدهای
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
تا در حریم امن ولا پا گذاشتهست
پا جای پای حضرت زهرا گذاشتهست
شبی که صبح شهادت در انتظار تو بود
جهان، مسخّر روح بزرگوار تو بود
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت