قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
چو بر گاه عزّت نشستی امیرا
رأیت نعیماً و مُلکاً کبیرا
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
وقتی كه شكستهدل دعا میكردی
سجادۀ سبز شكر، وا میكردی
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت