ز رویت نه تنها جهان آفریدند
به دنبال تو کهکشان آفریدند...
از کشتهاش هم بترسید، این مرد پایان ندارد
مُلکی که او دارد امروز، حتی سلیمان ندارد
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
از سمت حرم شنیدهام میآید
با تیغ دو دم شنیدهام میآید
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش