بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
معشوق علیاکبری میطلبد
گاهی بدن و گاه سری میطلبد