سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
اگر چه خانه پر از عکس و نام و نامۀ توست
غریب شهری و زخمت شناسنامۀ توست
وقتی كه شكستهدل دعا میكردی
سجادۀ سبز شكر، وا میكردی
معشوق علیاکبری میطلبد
گاهی بدن و گاه سری میطلبد