میشود دست دعای تو به باران نرسد؟!
یا بتابی به تن پنجرهای جان نرسد؟!
ما خانه ز غیر دوست پیراستهایم
از یُمن غدیر محفل آراستهایم
دشتی پر از شقایق پرپر هنوز هست
فرق دو نیم گشتۀ حیدر هنوز هست
عشق فهمید که جان چیست دل و جانش نیست
سرخوش آنکس که در این ره سروسامانش نیست
معشوق علیاکبری میطلبد
گاهی بدن و گاه سری میطلبد