ای کاش مردم از تو حاجت میگرفتند
از حالت چشمت بشارت میگرفتند
تنت از تاول جانسوز شهادت پر بود
سینهات از عطش سرخ زیارت پر بود
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
هر چند قدش خمیده، امّا برپاست
چندیست نیارمیده، امّا برپاست
معشوق علیاکبری میطلبد
گاهی بدن و گاه سری میطلبد