ماه پیش روی ماهش رخصت تابش نداشت
ابر بی لطف قنوتش برکت بارش نداشت
جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد
آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
چشمان تو دروازۀ راز سحر است
پیشانیات آه، جانماز سحر است
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت