در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
خدایا رحمتی در کار من کن
به لطف خود هدایت یار من کن
آتشفشان زخم منم، داغ دیدهام
خاکسترم، بهار به آتش کشیدهام
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من