باید برای درک حضورش دعا کنیم
خود را از این جهان خیالی جدا کنیم
انگار که این فاصلهها کم شدنی نیست
میخواهم از این غم نسرایم، شدنی نیست
بهنام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
هوای بام تو داریم ما هواییها
خوشا به حال شب و روز سامراییها
ابر تیره روی ماه آسمانم را گرفت
کربلا از من عموی مهربانم را گرفت