سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
به نام خداوند جان و خرد
کز این برتر اندیشه برنگذرد
فارغ نگذار نَفْس خود را نَفَسی
تا بندهٔ نفس سرکشی در قفسی
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
ابر تیره روی ماه آسمانم را گرفت
کربلا از من عموی مهربانم را گرفت