این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
در خاک دلی تپنده باقی ماندهست
یک غنچۀ غرق خنده باقی ماندهست
بر عهد بزرگ خود وفا کرد عمو
نامرد تمام کوفیان، مرد عمو
بخواب بر سر زانوی خستهام، سر بابا
منم همان که صدا میزدیش: دختر بابا