رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
خدایا، تمام مرا میبرند
کجا میبرندم، کجا میبرند؟
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
سرت بر نیزه خواهد رفت در اوج پریشانی
عروجت را گواهی میدهد این سِیْر عرفانی
بخواب بر سر زانوی خستهام، سر بابا
منم همان که صدا میزدیش: دختر بابا