فراتر است، از ادراک ما حقیقت ذاتش
کسی که آینۀ ذات کبریاست صفاتش
«اَلا یا اَیها السّاقی اَدِر کأسا و ناوِلها»
که درد عشق را هرگز نمیفهمند عاقلها
دلم کجاست تا دوباره نذر کربلا کنم
و این گلوی تشنه را شهید نیزهها کنم
خدایا، تمام مرا میبرند
کجا میبرندم، کجا میبرند؟
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من