تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
وقتی كه شكستهدل دعا میكردی
سجادۀ سبز شكر، وا میكردی
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من