بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
نگاهم در نگاه شب، طنینانداز غوغاییست
کمی آنسوتر از شبگریههایم صبح فرداییست
ببین که بیتو نماندم، نشد کناره بگیرم
نخواستم که بیفتد به کوره راه، مسیرم
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند
از خیمه برون آمد و شد سوی سپاه
با قامت سرو و با رخی همچون ماه