ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
از لشکر کوفه این خبر میآید
زخم است و دوباره بر جگر میآید
اى جوهر عقل! عشق را مفهومی
همچون شب قدر، قدر نامعلومی
چنان اسفند میسوزد به صحرا ریگها فردا
چه خواهد شد مگر در سرزمین کربلا فردا