دل و جانم فدای حضرت دوست
نی، فدای گدای حضرت دوست
ماییم ز قید هر دو عالم رَسته
جز عشق تو بر جمله درِ دل بسته
فتنه اینبار هم از شام به راه افتادهست
کفر در هیئت اسلام به راه افتادهست
دل اگر تنگ و جان اگر خستهست
گاه گاهی اگر پریشانیم
بر دامن او، گردِ مدارا ننشست
سقّا، نفسی ز کار خود وا ننشست