صبحت به تن عاطفه جان خواهد داد
زیبایی عشق را نشان خواهد داد
طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
به نام خداوند جان و خرد
کز این برتر اندیشه برنگذرد
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست