من حال پس از سقوط را میفهمم
آشفتهام این خطوط را میفهمم
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
بیا که شیشه قسم میدهد به عهد کهن
که توبه بشکن، اینبار هم به گردن من
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد
آنسو نگران، نگاه پیغمبر بود
خورشید، رسول آه پیغمبر بود