الهی اکبر از تو اصغر از تو
به خون آغشتگانم یکسر از تو
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
ای تا به قیامت علم فتح تو قائم
سلطان دو عالم، علی موسی کاظم
چشمان تو دروازۀ راز سحر است
پیشانیات آه، جانماز سحر است
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...