رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
مهر خوبان دل و دین از همه بیپروا برد
رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد
سرت بر نیزه خواهد رفت در اوج پریشانی
عروجت را گواهی میدهد این سِیْر عرفانی
ای امیر مُلک شأن و شوکت و عزم و شهامت
تا قیامت همّت مردانه خیزد از قیامت