آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
گفته بودی که به دنیا ندهم خاک وطن را
بردهام تا بسپارم به دم تیر بدن را
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
کربلای عمر هرکس بیگمان خواهد رسید
روز عاشورای ما هم یک زمان خواهد رسید
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم