امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
هرچند که رفتن تو غم داشت، عزیز!
در سینۀ تو عشق، حرم داشت عزیز
تا آسمانت را کمی در بر بگیرد
یک شهر باید عشق را از سر بگیرد
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است