ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
کعبه اسم تو، منا اسم تو، زمزم اسم توست
ندبه اسمِ تو، شفا اسم تو، مرهم اسم توست
غزل عشق و آتش و خون بود که تو را شعر نینوا میکرد
و قلم در غروب دلتنگی، شرح خونین ماجرا میکرد
دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعلهور شده بود
با پای سر به سِیْر سماوات میرویم
احرام بستهایم و به میقات میرویم