ای بهانۀ عزیز!
فرصت دوبارهام!
پر کشیدهام، چه خوب!
میپرم به اینطرف، به آن طرف
دشت
گامهای جابر و عطیّه را
ای نسیم صبحدم که از کنار ما عبور میکنی
زودتر اگر رسیدی و
آفتاب، پشت ابرهاست
در میانههای راه
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
قرآن که کلام وحده الا هوست
آرامش جان، شفای دلها، در اوست
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
پل، بهانهای معلّق است
تا به اتّفاق هم از آن گذر کنیم