او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟
صبوری به پای تو سر میگذارد
غمت داغها بر جگر میگذارد
وقتی سکوت سبز تو تفسیر میشود
چون عطرِ عشق، نام تو تکثیر میشود