مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
صبوری به پای تو سر میگذارد
غمت داغها بر جگر میگذارد
وقتی سکوت سبز تو تفسیر میشود
چون عطرِ عشق، نام تو تکثیر میشود
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟