او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟
صبوری به پای تو سر میگذارد
غمت داغها بر جگر میگذارد
وقتی سکوت سبز تو تفسیر میشود
چون عطرِ عشق، نام تو تکثیر میشود